شب رفت ماه رفت ستاره رفت
اما سحر نرسید
تاریکی موندگار شد
روز دگر نرسید
سالها ماهها ثانیه ها بی تو گذشتن و من
منتظر تو بودمو از تو خبر نرسید
مسافر شهر قصه می گفت
یه روز میاد دوباره
قصه ما تموم شد اون از سفر نرسید
گل کو باغ کو بهار کجاست؟
اینجا همش کویر
دستای باغبون کجاست
غنچه داره می میره
رود امید و آرزو رفت و رسید به مرداب
چشمه ی شادی خشکید
دریای عشق شد سراب
شبای بی ستاره
هر شب و هر شب دوباره
اومدنت دروغه
خورشید چه بی فروغه...


